نگاهی به کارنامه یک ترسناک‌ساز مهجور اما حسابی

نگاهی به کارنامه یک ترسناک‌ساز مهجور اما حسابی

  • این یادداشت در شماره ۵۷۷ مجله «فیلم» منتشر شده است
  • رسم‌الخط این یادداشت بر طبق رسم‌الخط مجله «فیلم» تنظیم شده است

 

تمساح‌های آقای تراکی!

.

جدال انسان و حیوان، جدالی‌ست به اندازه تاریخ پیدایش آدمیزاد. انسان‌های غارنشین برای سیر کردن شکم خود و اطرافیان، مجبور به شکار حیوانات وحشی بودند و این درگیری احتمالاً روزمره‌ترین صحنه‌ای‌ست که می‌توانیم از انسان‌های اولیه تصور کنیم. در یکی از بامزه‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما یک میلیون سال پیش از میلاد، هال روچ (تهیه‌کننده معروف) به همراه پسرش هال روچ جونیور، با تصاویری جذاب و نسبت به سال ساخت فیلم (۱۹۴۰) بسیار پیشرفته، از این درگیری بین انسان‌ها و حیواناتی با ابعاد غول‌آسا چیزی ارایه دادند که سعی داشت سختی‌های کار انسان‌های اولیه برای زنده ماندن را به تصویر بکشد. در واقع فیلم روچ‌ها، جزو اولین آثاری در سینما بود که پای کشمکش بین انسان و حیوان را به سینما باز کرد و بعدتر این کشمکش خودش تبدیل به زیرژانری اصلی و اساسی در سینما شد.

درگیری‌ها ادامه پیدا کرد. زمانی کینگ‌کونگ بود، زمانی گودزیلا آمد. ولی هر چه جلوتر آمدیم، به واقعیت‌ها بیش‌تر نزدیک شدیم. در واقع هیبت و اندازه حیوانات به شکل طبیعی در آمد و غول‌هایی که در واقعیت وجود نداشتند تبدیل به حیواناتی شدند که دوروبرمان بودند. کم‌کم گودزیلاها و کینگ‌کونگ‌ها کنار رفتند و تمساح‌ها، کوسه‌ها و مارها جای‌شان را گرفتند. حیواناتی خطرناک که برای آفریدن وحشت، بسیار مناسب بودند و سازندگان فیلم‌ها هم می‌دانستند چه‌گونه این حیوانات را در جهت خواسته‌های خود به کار گیرند. این‌گونه شد که جدال بین انسان و حیوان، در سینما ادامه پیدا کرد و به جاهای باریکی هم کشید! (بیشتر…)

دو  فیلم با یک بلیت

دو  فیلم با یک بلیت

ناگهان درخت و جمشیدیه؛ دومین فیلم‌های سینمایی سازندگان‌شان. یکی کارگردان مرد، یکی کارگردان زن؛ مردی میان‌سال، زنی جوان. فیلم اول از خیال‌ها و عشق‌ها و خاطرات می‌گوید، آن یکی از واقعیت روزمره‌ی بی‌رحم. اولی نرم و آرام و خیال‌انگیز است، دومی به صورت مخاطب سیلی می‌زند. اولی طنازانه و حزن‌انگیز پیش می‌رود، دومی تلخ و جدی‌ست. شخصیت اصلی ناگهان درخت، مردی‌ست جاافتاده، در گیرودار فهم معنای زندگی با نگاهی رها، شخصیت اصلی جمشیدیه زنی‌ست جوان، که انگار معنای زندگی را پیدا کرده است و می‌کوشد مسئولیت کارش را خود به عهده بگیرد.

شخصیت ناگهان درخت برای پنهان شدن به تاریکی سالن سینما پناه می‌برد، شخصیت جمشیدیه از پناه بردن در تاریکی گریزان است، او ترس را کنار می‌گذارد تا در روشنایی باشد. شخصیت فیلم اول، بیش‌تر در گذشته سیر می‌کند، شخصیت دومی در حال و آینده. مردِ ناگهان درخت تحمل بار سنگین هستی را ندارد، برای همین است که مدام به خیال پناه می‌برد، به آن چیزهایی که دوست‌شان دارد، از فیلم و کتاب تا عشق‌ها. زنِ جمشیدیه بار سنگین هستی را به دوش می‌کشد، برای همین است که خیال کاری که حتی مطمئن نیست انجامش داده یا نه، صبح تا شب آزارش می‌دهد. مردِ اولی نمی‌تواند تنها باشد و تنها به زندگی ادامه بدهد، اما زنِ دومی به‌تنهایی با حقیقت تلخ زندگی روبه‌رو می‌شود و تنها می‌ماند. (بیشتر…)

نُه مرگ

نُه مرگ

دهشتناک‌ترین شکنجه‌ها، شکنجه نُه مرگ بود. در این‌گونه شکنجه، دژخیم نخست انگشتان دست و انگشتان پا و سپس دست را تا مچ و پا را تا کعب و سپس دست را تا آرنج و پا را تا زانو و آنگاه گوش و بینی و سرانجام سر را جدا می‌کرد. تن کشته‌شدگان را نزد حیوانات وحشی می‌افکندند. بدیهی است که شمار این‌گونه کشته‌شده‌ها زیاد است و نمی‌توان سرگذشت همه آن‌ها را در یک کتاب بازگو کرد زیرا بسیاری از آن‌ها ناشناخته مانده‌اند و گروهی هم در سرزمین و کشورهای گوناگون دچار چنین مرگی شده‌اند که دسترسی به تاریخ همه آن‌ها ممکن نیست و تاریخ برخی‌ها هم به کوتاهی هر چه بیشتر بازگو شده است.

(بیشتر…)

از میان فیلم‌ها؛ شماره‌ی سی‌وسه

از میان فیلم‌ها؛ شماره‌ی سی‌وسه

همسفر شدن مت (رابرت میچم) و کِی (مریلین مونرو) در آن رودخانه‌ی خروشان، کم‌کم به عشق می‌انجامد. موج‌های مهارنشدنی رودخانه، مانند یک زندگی پرفرازونشیب، دل این دو انسان را به هم نزدیک‌تر می‌کند. به جای سالیان سال زندگی کردن، تنها انگار با ساعاتی پارو زدن روی قایقی لرزان و بی‌حفاظ که درون دریاچه‌ای خشمگین پیش می‌رود، ‌می‌توان عشق را با گوشت و پوست، و البته جذاب‌ترو پرخطرتر حس کرد. مت و کِی، مثل هر عاشقانه‌ای، در ابتدا توجهی به یکدیگر ندارند، اما در سفری پرافت‌وخیز، به همبستگی می‌رسند. آن‌ها که از موج‌ها گریخته‌اند و قایق‌شان را به سلامت به خشکی رسانده‌اند، کنار آتش می‌نشینند و از زندگی حرف می‌زنند. از تجربه‌هایی که از سر گذرانده‌اند. عشق با حرف‌زدن‌، بیش‌تر شعله می‌گیرد. رودخانه‌ی بی‌بازگشت (اتو پریمنجر) حکایت عشق و خروش است. (بیشتر…)

کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ هفتادوشش

کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ هفتادوشش

۱

  • نام فیلم: سراسر شب
  • کارگردان: فرزاد مؤتمن
  • محصول: ۱۳۹۶

مهتا دنبال دلیل خواب بی‌بازگشت خواهرش است. او به کافه‌ای سر می‌زند که یک کارگردان به ته‌خط‌رسیده، شاید از این موضوع خبر داشته باشد. سپس سروکله‌ی جوان موزیسینی پیدا می‌شود که دختر را همراهی می‌کند و این میان دختری دیگر که کتک‌خورده و زخمی‌ست، به دنبال کسی می‌گردد که او را کتک زده است …

اگر قایل به این موضوع باشیم که هر کارگردان یا نویسنده‌ای، یک روز می‌تواند اثری بسازد که بازتاب‌دهنده‌ی درونیات واقعی خودش باشد و اگر بپذیریم که ایرادی ندارد هر هنرمندی، فقط یک بار بدون توجه به مخاطب و بازخوردی که ممکن است نصیبش شود، اثری سراسر شخصی و واقعاً برای دل خودش خلق کند، آن‌وقت سراسر شب فیلم بامزه‌ای جلوه خواهد کرد.

احتمالاً هر هنرمندی در تمام آثاری که خلق می‌کند، ردپایی از خودش به جا می‌گذارد، اما فقط ممکن است در یک اثر، چیزی به غایت شخصی خلق کند. هر آدمی  نیاز به بیان خودش دارد و شاید تنها یک بار در زندگی‌اش این فرصت را پیدا کند که آن چیزی را که دوست دارد، آن‌طور که می‌تواند به زبان بیاورد. از این منظر، فیلم جدید فرزاد مؤتمن، دریچه‌ای‌ست به حالات و روحیات و دنیای او. اصلاً با سراسر شب او را خواهید شناخت.

دنیای جمع‌وجوری که خلق کرده، با کمی چاشنی‌های طنازانه و با حضور آدم‌هایی خواب‌زده که انگار در محیطی چیده‌شده حرکت و مدام با هم برخورد می‌کنند، دنیایی به‌شدت شخصی و پر از ارجاعات سینمایی (حتی به فیلم‌های خودش) است که احتمالاً برای مخاطب‌های کمی جذاب خواهد بود. امیر جعفریِ فیلم، خودِ مؤتمن است و او خیلی بی‌باکانه و حتی سرخوشانه از خودش رد پا به جا گذاشته. سراسر شب، هم خیالی‌ست و هم رنگی از واقعیت دارد، هم سرخوشانه است و هم تلخ، هم سیاه‌وسفید است و هم پر از رنگ.

کارگردان سعی کرده بدون بی‌احترامی به مخاطب، فیلمی درباره‌ی خودش و دنیای شخصی‌اش بسازد. حالا شاید اعتراض کنید که: اصلاً چرا باید به تماشای فیلمی بنشینیم که قرار است درباره‌ی دنیای شخصی یک نفر حرف بزند؟! پرسش خوبی‌ست، اما لطفاً به ابتدای نوشته برگردید تا با آن پیش‌فرض به دنیای نوشته‌ی من قدم بگذارید، وگرنه همین چند خط هم همان پرسشی را ایجاد خواهد کرد که ممکن است هنگام دیدن فیلم در ذهن‌تان ایجاد شود! (بیشتر…)

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم