فیلم‌های برتر ماه قبل

 

ـ داستان زاتویچی The Tale of Zatoichi (یادداشت)

ستاره‌ها: ۴ از ۵

.

و (اینجا) درباره‌ی این فیلم‌های خوب و باحال

ـ  آبادان یازده ۶۰

ـ روزهای نارنجی

ـ شبه‌جزیره (Peninsula)

ـ ریشه‌های ناشناخته (Unknown Origins)

ـ یک خیارشور آمریکایی (An American Pickle)

ـ این باید بهشت باشد (It Must Be Heaven)

ـ صدای یک قاتل (Voice of a Murderer)

 

از میان فیلم‌ها، شماره‌ی سی‌ودو

از میان فیلم‌ها، شماره‌ی سی‌ودو

سی‌و‌یک بخش قبلی «از میان فیلم‌ها» از تعداد زیادی دیالوگ تشکیل شده بود. دیالوگ‌هایی که خودم از میان فیلم‌ها برگزیده بودم و احتمالاً جای دیگری پیدا نمی‌کردید. حالا تصمیم گرفتم به جای آن همه دیالوگ، از این به بعد تنها به یک فیلم اکتفا و هر بار بده‌بستانی جذاب یا مونولوگی شنیدنی را منتشر کنم تا به این شکل تمرکز بهتری به وجود بیاید. برای شروع، بده‌بستان جذاب و طنازانه‌ای از بین گفت‌وگوی میریام هاپکینز و گاری کوپر که مربوط است به فیلم طرحی برای زندگی (ارنست لوبیچ) انتخاب کرده‌ام. این بده‌بستان زمانی شکل می‌گیرد که جیلدا (میریام هاپکینز) با جرج (گاری کوپر) و دوستش تام (فردریک مارش) در قطار برای اولین بار ملاقات می‌کند. از همین‌جاست که رابطه‌ی سه‌نفره‌ی عجیبی بین‌شان شکل می‌گیرد که هنوز هم تابوشکنانه به نظر می‌رسد. مدتی دیگر چند خطی راجع به فیلم خواهم نوشت. اما علی‌الحساب به این دیالوگ توجه کنیم: (بیشتر…)

پوستر هشتم

پوستر هشتم

 می‌خواهیم برگردیم به دوران اولیه‌ی سینما. اوایل دهه‌ی بیست میلادی و فیلمی که احتمالاً بارها آن را دیده‌اید. یکی از عجیب‌ترین و غم‌انگیزترین و بهترین فیلم‌های نابغه‌ی بزرگ، چارلی چاپلین و یکی از شاهکارهای تاریخ سینما. بچه از آن فیلم‌هایی‌ست که هر چه می‌گذرد، تروتازه می‌مانند. انگار گذشت زمان هیچ تأثیری روی‌شان نمی‌گذارد. در حالی که سینما هنوز قدم‌های اولیه‌اش را برمی‌داشت و در این میان بازیگران هم برای یافتن تکنیک‌های بازیگری  روش‌های مختلفی را می‌آزمودند، بازی حیرت‌انگیز جکی کوگان شش ساله که پابه‌پای نابغه‌ی بزرگ پیش می‌آید واز خود نبوغ نشان می‌دهد هنوز هم آدم را حیرت‌زده می‌کند. جکی تبدیل می‌شود به اولین بازیگر کودکی که به معنای واقعی کلمه، جلوی دوربین هنرنمایی می‌کند. بده‌بستان او و چارلی یکی از بهترین بده‌بستان‌های تاریخ سینماست.   (بیشتر…)

کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ هفتادوپنج

کوتاه درباره‌ی چند فیلم؛ هفتادوپنج

۱

  • نام فیلم: آبادان یازده ۶۰
  • کارگردان: مهرداد خوشبخت
  • محصول: ۱۳۹۸

آبادان در حال تسلیم شدن به عراق است. کارکنان رادیونفت، تلاش می‌کنند با رساندن خبرها به مردم مانع از فروپاشی مقاومت شوند …

فیلم به بخشی نادیده از جنگ ایران و عراق دست می‌گذارد و از این جهت، قابل احترام است. در واقع کارگردان سعی می‌کند با نشان دادن واقعیت‌هایی که کسی تا به حال از آن حرفی نزده، هم درام بسازد و هم تاریخ را بازخوانی کند که در این کار نسبتاً موفق است. این فیلم از آن دست فیلم‌هایی‌ست که می‌توان درباره‌شان گفت چه خوب که ساخته شدند اما ‌ای کاش تأثیرگذارتر بودند. شخصیت‌ها و عملکردهای‌شان تکراری و نخ‌نماست و هیچ‌کدام از آدم‌های داستان، مخصوصاً مدیر رادیو نفت، هیچ ویژگی بارزی برای به یاد ماندن ندارند. کارمند ارمنی رادیو، با لهجه‌ی بد حسن معجونی هم فقط برای این در داستان وجود دارد که طبق معمول نشان بدهد در پیروزی، حتی اقلیت‌های مذهبی هم با تمام مشروب خوردن‌ها و ویگن گوش کردن‌های‌شان دخیل بوده اند! اما با تمام این احوالات، فیلم خوشبخت، یکی از فیلم‌های خوب جشنواره‌ی سال پیش بود که باید تماشایش کرد. (بیشتر…)

رحم نکن!

رحم نکن!

به چشم‌هایم زل زد، تأثیر حرف‌هایش را در چهره‌ام جستجو کرد، و گفت: خلاصه اینکه، همین الساعه برو دنبال این طفلک بی‌نوا، حتی اگر بدخیالی‌ات واهی نباشد؛ بگذار هر چه می‌خواهد بشود، فقط نوبتت را هدر نده. اما از من به‌ات نصیحت: شاعرانه‌بازی پدربزرگ‌ها را در نیاور. از خواب بیدارش کن، با آن دسته‌خری که شیطان، به خاطر بزدلی و بدذاتی، به‌ات بخشیده، هر جور دلت خواست باهاش خوش باش حتی به سوراخ گوشش هم رحم نکن. جمله‌های آخرش حرف دل بود و لاجرم به دل نشست: از شوخی گذشته، واقعاً حیف می‌شود که بمیری و مزه‌ی همآغوشی توأم با عشق را نچشیده باشی. (بیشتر…)

سینمای خانگی من – نقد و بررسی فیلم